سعادتمند | شهرآرانیوز - پیچ باز رادیو با صدای «سید علیاصغر میرخدیوی مداح» یکی از خاطرههای همیشهزنده همه مشهدیهایی است که هر بار با او «کاشکی ما مرغی بودُم، مثالِ سیمرغی بودُم، به هوا پر مِزَدُم به هر کجا سر مِزدُم» را زمزمه میکردند. برخی هم او را با بازیهایش در تئاتر گلشن به یاد میآورند، اما شاعری آن هم با لهجه مشهدی، هنری بود که او را به یکی از نامداران ادبیات عامه یا فولکلور تبدیل کرد؛ تاآنجاکه عدهای نام میرخدیوی را درزمره اندک کسانی میآورند که سبب احیا و ماندگاری گویش و لهجه مشهدی شده است.
از اصغر میرخدیوی کتابهای بسیاری مانند «کشکول خنده»، «پند و لطیفه» و «بخوانید و بخندید و پندهاى آن را نیز به کار بندید»، به چاپ رسیده است. تعدادی کتاب دیگر هم مانند «مشهد آن روزهای ما» و «مجموعه تصنیفهای اصغر میرخدیوی (پردهخوانیهای تئاتر)» به صورت دستنویس از او باقی مانده که وی در زمان حیات موفق به چاپ آن نشده است. فرارسیدن سالروز درگذشت این چهره مانا سبب شد در سطرهایی کوتاه از او بگوییم.
در گفتوگویی که دوسال پیش با «مهین میرخدیوی» انجام دادیم، او پدرش را مردی «دهانگرم» توصیف کرد؛ یعنی کسی که علاوهبر صدایی خوش، شیرین سخن میگفت و این شیرین کلامی سبب میشد سیدعلیاصغر، همیشه نقل همه محافل باشد و مجلسگرمکنِ جمع. البته آمدن پسوند مداح در ادامه نامش، حکایت از خوشصدایی ارثی او داشت. صدایی که از اجدادش، مداح اهلبیت (ع) ساخته بود: «اجداد پدرم پشتدرپشت مشهدی بودند و مُلبس. ازآنجاکه صدای خوشی داشتند، مداحی هم میکردند و پسوند فامیل پدرم ریشه در این پیشه خانوادگی داشت.»
خانم میرخدیوی بنا بر خاطراتی که از پدرش شنیده است، شروع بازیگری او را همان سالهای نخستین زندگی با مادرش میداند و از زبان پدرش چنین نقلقول میکند: «خانواده مادرم بسیار مهماندوست بودند. علاقه به بازیگری در من از همین مهمانیها و شبنشینیهای آنان پا گرفت. مادرم هر چندشب یک دیگ بزرگ آبگوشت بار میگذاشت و بستگانش را به خانه دعوت میکرد. بازی و میل به سرگرمکردن مهمانان باعث شد تصمیم بگیرم نمایشی بنویسم و آن را با دختران و پسران فامیل اجرا کنیم. این اولین تئاتری بود که بازی کردم و با اقبال فامیل روبهرو شد. تشویق آنان مرا واداشت بعد از آن، برای هر مهمانی، نمایشی بنویسم و آن را بازی کنم. این قلم بهدستگرفتن برای نوشتن نمایش، مرا بهسمت کتابهای ادبی سوق داد و باعث شد در شعر نیز طبعآزمایی کنم.»
میرخدیوی پس از پایان دوره سربازی به استخدام اداره فرهنگ درآمد و با آغاز کار رادیوی مشهد در سال۱۳۳۲، بهعنوان نویسنده و مجری مشغول به کار شد. «عمهخانم» پیرزنی دلنشین و خوشسخن بود که او نقشش را تا سالها بهصورت زنده در رادیو خراسان اجرا کرد و توانست با این شیوه، علاوهبر زندهکردن لهجه مشهدی، لغات، اصطلاحات و ضربالمثلهای ازیاد رفته بسیاری را دوباره به گویش مردم شهرش بازگرداند، آنچنانکه اکنون از نوشتهها و گفتههای او بهعنوان یکی از مراجع و منابع در شناخت لهجه مشهدی استفاده میشود.
میرخدیوی پس از بازنشستگی، فراغ بالی مییابد برای خواندن و نوشتن. دستاورد سالهای بازنشستگی او چند کتاب منظوم به لهجه مشهدی است که تاکنون چاپ نشدهاند. این چهره فرهنگ عامهپسند، ۲۷ آذر ۱۳۷۲، در پی عارضه قلبی در بیمارستان بستری میشود، اما سه روز بعد و درست در شب یلدا دار فانی را وداع میگوید تا پس از آن با رفتنش فرهنگ و لهجه مشهدی یتیم شود.